Sunday 18 March 2012

بيستمين نوروز دور از وطن


اخ که چه دوراني بود.ماهي قرمز،اسکناس تا نخورده پنجاه تومني عيدي بابا بزرگ،خونه تکوني،خريد عيد،خدا بيامرز مادر و وسواسش براي سبزي پلوماهي شب عيد،مشقهاي شب عيد و ما درس نخونها که همه رو انبار ميکرديم واسه شب اخر،لباسهاي نو عيد و پز دادنهاي بچه گانه،اي داد،چه دوراني بود،زنده ياد منوچهر نوذري و شيرين کاريهايي راديوييش که بهترين تفريحمون  بود،سيزده به در که عصرش عزا مي گرفتيم چون فرداش بايد بر مي گشتيم مدرسه و اخرين عيد،اخ اخرين عيد در ايران،سيگار کشيدن يواشکي با نامه معشوقي که ديگر هرگز نديدمش و مادر،مادر با اشک ريختنهاي پنهانيش.چقدر زود گذشت.چقدر زود بزرگ شديم.پدر رفت،در کنارش نبودم،مادر هم رفت،باز هم نبودم.گذشت.بيست سال گذشت،چقدر زود پير شديم.اي داد.نوروزت مبارک ايراني

No comments:

Post a Comment